انشا در مورد برف و زمستان انشا در مورد یک روز سرد زمستانی یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشا در مورد برف با مقدمه انشا در مورد زمستان با مقدمه و نتیجه انشا کوتاه درباره برف انشا زمستان در روستا انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید

شبی برفی بود. دانه های بلورین برف، هم چون مسافرانی در باد سفر نه چندان طولانی خویش را از مبدا ابر های تیره و تاریک به زمین طی میکردند. کمی بعد زمین رخت سپید بر تن کرده و سپید پوش شد.

     دانه های برف نیز از این که زمین برای آن ها مانند مادری مهربان آغوش گسترانده بود خوش حال شدند.بچه ها هم برای شنیدن خبر تعطیلی بی تابی میکردند ، ولی خود را از بازی با برف محروم نمی دانستند. آان شب تاریک با بارش برف تبدیل به منظره ای زیبا از دانه های سفید و خجالتی برف شده بود.

     در آن شب ماه که چراغ راه شب و در شب بسیار زیبا، درخشان و سفید است از زییبایی و درخشش  دانه های بلورین بزف جذابیت و زیبایی دوچندان یافته بود  و ابر ها هم مانند پدرانی دل سوز و مهربان خود را برای مقابله  با خورشید صبح روز بعد آماده میکردند تا فرزندانشان در آسایش بمانند،ولی امان از دست این باد، همان بادی که ابر ها را به این طرف آورده بود، رابطه ی پدر و  فرزند را خراب می کرد ، خوب دیگر، باد آورده را باد می برد.

     آن شب دیگر شب نبود ، بیشتر بچه ها مانند پرندگانی که تازه طعم لذت بخش آزادی را چشیده اند  در ان شب برفی در حال جنبش و تکاپو بودند. پدران و مادران هم برای خرسندکردن دل فرزندانشان به تماشای خبر های شبانه ی تلویزیون نشسته بودند، تا با شنیدن خبر تعطیلی از آن شب برفی لذت بیشتری ببرند، گویی خود کودکند،آری آنان همان بچه های دیروزند .

اما اگر تعطیل نمی شد چه! این ها بودند پاره ای از زیبایی های یک شب برفی در اسفند ماه سال 1389 .
 علی نصیری                       کلاس دوم راهنمایی