انشاء درخت انشا تخیلی درخت انشا از زبان یک درخت تنها در بیابان انشا در مورد درخت علم انشا درباره اگر درخت نبود چه میشد انشا در مورد فواید درخت و درختکاری انشا درمورد درخت تشنه و جویبار انشا جانشین سازی درخت ذهنی
انشا درباره درخت – انشا از زبان یک درخت به زبان ساده و کودکانه
برای پایه تحصیلی : کودکان -ساده
موضوع انشا : انشا از زبان درخت – من یک درخت هستم .
مقدمه :
من میخواهم خودم را به جای یک درخت بگذارم
و از زبان او حرف بزنم و درد و دل کنم
تا به دوستان خودم بگویم باید با درخت مهربان باشند.
پس انشای خود را اینطور آغاز میکنم :
سلام بچه های نازنین . من یک درخت هستم . من دوست شما بچه ها هستم .
وقتی هنوز یک دانه کوچولو بودم یک پدر مهربان به همراه کودکش به اینجا آمدند.
آنها مرا خیلی آرام در خاک گذاشتند و کاشتند.
بعد به من آب دادند .
علف های هرز اطراف مرا چیدند تا من خوب نور و غذا بخورم
کم کم من با خجالت سرم را از خاک بیرون آوردم
بعد دیدم دنیا خیلی قشنگ است و پر از سبزه و گل و چمن و درخت های بزرگ است .
وقتی من هنوز کوچولو بودم . پسر کوچولو و پدر مهربان او خیلی حواسشان به من بود
آنها هر وقت تشنه بودم به من آب میداند. به به چه آب خنکی
و هر چند وقت یک بار به خاک من کود میدادند تا من غذای خوشمزه برای خوردن پیدا کنم
آنها اگر کنار من علف های هرز بدجنس رشد میکرد می چیدند.
کم کم من بزرگ شدم
ساقه ام اول سبز کم رنگ بود بعد سبز پر رنگ شد بعد کم کم ساقه ام تبدیل به یک چوب ضخیم شد .
اول فقط یک دانه برگ داشتم
بعد یک عالمه برگ در آوردم
قدم هی بلند و بلند تر شد
انشا درباره درخت
پسر کوچولو هم با من بزرگ و بزگتر شد ولی قد من از او بلند تر بود
به خاطر همین هر وقت پسر کوچولو خسته میشد میامد و به من تکیه میکرد
من خیلی قوی هستم . دوست دارم وقتی کسی خسته بود به من تکیه کند
وقتی کسی میخواهد زیر برگ ها و شاخه های من استراحت کند من برگ هایم را باز میکنم.
تا نور به چشمش نخورد و سایه باشد و او راحت بخوابد .
بچه ها من در فصل تابستان میوه های خوب و لذیذی تولید میکنم … به به چه میوه های شیرینی.
بعد بچه ها می آیند و میوه ها رو میخورند و می خندند .
من خیلی دوست دارم به آدم ها کمک کنم و آنها را بخندانم .
انشا درباره درخت
ولی بعضی وقت ها آدم ها من را اذیت میکنند .
مثلا یک چیز تیز پیدا میکنند و اسم خودشان را روی پوست من میکنند .
آخ آخ من خیلی دردم می آید .
بعضی وقت ها که هوا سرد است آدم بزرگ ها شاخه های مرا میکنند و می سوزانند تا گرم شوند.
ولی کار بدی میکنند و نباید من را اذیت کنند .
چون من بچه ها و حتی آدم بزرگ ها را خیلی دوست دارم
دوست دارم آنها بخندند ، خوشحال باشند . دوست دارم هوا را تمیز کنم تا آنها راحت نفس بکشند .
دوست دارم به آنها میوه خوشمزه بدهم .
دوست دارم به آنها سایه بدهم تا استراحت کنند.
بچه های خوب ، با من مهربان باشید من دوست شما هستم .
نتیجه گیری :
نتیجه میگیریم درخت دوست ماست و خیلی به ما کمک میکند
و ما نباید درخت ها را اذیت بکنیم و باید در روز درختکاری درخت بکاریم تا بزرگ بشود و سایه و میوه بدهد. این بود انشای من .