خاطره از یک روز برفی انشا کوتاه درباره برف انشا در مورد یک روز سرد زمستانی انشا در مورد برف با مقدمه داستان کوتاه در مورد یک روز برفی یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشای ذهنی درباره برف انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید
انشا در ادامه مطلب
موضوع انشا : خاطره یک روز برفی
مقدمه : در این انشا میبایست یک خاطره از یک روز برفی را تعریف کنم … اما فکر کردم بهتر است بجای تعریف خاطرارت تکرای خودم از برف بازی و ساختن آدم برفی ، خاطره ای از آیت الله حسن زاده آملی در یک روز برفی را تعریف کنم که مربوط میشود به سخت کوشی استاد ایشان -مرحوم حضرت علامه ابوالحسن شعرانی- در تدریس و علم و دانش .
آیت الله حسن زاده آملی تعریف میکنند :
وقتی من در خدمت ایشان که بودم، در سال تعطیلی نداشتیم.
بنده از یادم نمی رود که یک سال برا ما گذشت و فقط دو روز درس را تعطیل کردیم،
یکی روز عاشورا، یکی روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و بقیه روزها را درس می خواندیم.
یکی از خاطرات خوشی که از محضر ایشان دارم این است که در یک زمستان برف خیلی سنگینی آمده بود
و من مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نه؟ به هر حال تصمیم گرفتم بروم.
وقتی در خانه ایشان رسیدم، خواستم در بزنم؛ با آن برف سنگین که آمده بود،خجالت می کشیدم.
مدتی ایستادم که کسی بیرون بیاید، اما کسی نیامد. در هر صورت در زدم و وارد شدم.
پس از اینکه وارد شدم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند.
سلام کردم و به محض نشستن عذر خواهی کردم. گفتم: آقا در این برف مزاحم شدم، می خواستم نیایم.
ایشان فرمودند: چرا؟ گفتم: در این برف نخواستم مزاحم بشوم
گفتند: مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا می آمدید،گداها در راه ننشسته بودند و گدایی نمی کردند؟
گفتم: چرا فرمودند: امروز آنها بودند یا نبودند؟
گفتم: چرا بودند، امروز روز کسب و کار آنها است
فرمودند: خوب آنها که تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟!
انشا یک روز برفی
نتیجه گیری : علما و دانشمندان و بزرگان علم و دین و هنر ، هرگز به تن آسایی و رفاه به این درجات علمی نرسیده اند . بلکه با ساخت کوشی و صبر و تلاش و تلاش و تلاش به موفقیت رسیده اند . به قول معروف : «بهشت را به بها دهند نه به بهانه »